اللهم عجل الولیک الفرج 

داستان دختری در نمایشگاه و رهبری
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل ریحانه ها آیت الله سیستانی
نويسندگان
پخش زنده حرم
حمایت می کنیم

   

 دختر جوانی بود با مانتوی زرد که چادری هم بر سر داشت،اما معلوم بود چادری نیست،.........

شاید برای احترام چادر سرش کرده بود. از همین راهروی اول رفت سراغ خواهران پاسدار، به التماس که برود پیش آقا. چند خانم جاافتاده هم پشت سرش بودند و سفارشش را می‌کردند. نزدیک بود اشکش سرازیر شود، خواهرها گفتند حالا صبر کن، آخر بازدید شاید.

و این خانم سر هر بریدگی و راهرویی که می‌گذاشتند کسی بایستد و آقا را در حال عبور ببیند ـ حدود 5 مورد ـ ایستاد و با اشتیاق عبور آقا را دید.

ایستگاه مانده به آخر بود، دیگر داشت جان می‌داد. یکی از خواهران پاسدار آمد دستش را گرفت و سه قدم برد جلوتر از جمعیت ایستاده. آقا که خواستند از نشر نی به نشر امیرکبیر بروند، یک‌دفعه این دو خانم نیست شدند.

یک دقیقه بعد، با صورت خیس و چشمان سرخ و بدن لرزان برگشت. چفیه‌ای را سفت به سینه‌اش چسبانده بود. به هر زنی می‌رسید، با بغض تعریف می‌کرد که
رفته و... و چفیه را جلو می‌آورد تا ببوسند. تحفه‌ای داشت که می‌خواست عالم از آن بهره ببرند.





برچسب‌ها: داستان دختری در نمایشگاه و رهبری,
[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392 ] [ 8:3 قبل از ظهر ] [ منتظر ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 34 صفحه بعد
درباره وبلاگ

دختران دیروز وامروز
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ریحانه ها و آدرس reyhaneha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

کد لوگو وبلاگ یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان

3-به ظاهر نیست
کد موزیک آنلاین برای وبگاه

کد متحرک کردن عنوان وب

كدهای جاوا وبلاگ




کد متحرک کردن عنوان وب